اخبار

داستان زنگی زنی میان موش‌ها – تلگرام آپ

  • داستان زنگی زنی میان موش‌ها – تلگرام آپ

    به گزارش تلگرام آپ -به نقل از ایسنا؛ ابلق، آخرین ساخته نرگس آبیار این روزها روی پرده سینما است. فیلمی که مثل آثار قبلی این کارگردان به زنان و مسائل آنان می‌پردازد و مسئله محوری آن خشونت جنسی و سکوت در برابر این نوع از خشونت است. داستان فیلم در محله‌ای فقیرنشین در حومه تهران می‌گذرد. در میان مردمانی که برای گذران زندگی به سختی تلاش می‌کنند؛ زنانی که ترشی، بادمجان و پیاز سرخ‌شده و رب درست می‌کنند تا خرج خانواده‌هایشان را بدهند و روزگار بگذرانند. راحله زنی زیبا است که گرفتار شوهری لاابالی شده. علی، مرد کفتربازی که اغلب لودگی می‌کند و زندگی برایش به بازی کودکانه می‌ماند. «جلال» شوهرخواهر علی است؛ مردی که همسر اولش را طلاق داده و در حالیکه خواهر علی در سنین بالا خواستگاری نداشته با او ازدواج کرده است، مرد هوسرانی که به راحله نظر سوء دارد و دست آخر تعرض او به راحله بلوایی به پا می‌کند. بلوایی که راحله بازنده آن است.

    درباره مفهوم «غیرت» بارها بحث‌ها و دوقطبی‌هایی ایجاد شده که اغلب به حاشیه راندن معنای حقیقی آن را در پی داشته است. چه در میان آنان که با این مفهوم موافق بوده و خواسته‌اند از وجود چنین مفهومی محافظت کنند و چه در میان کسانی که با وجود آن مخالف هستند، کمتر کسی به معنای عمیق و حقیقی غیرت واقف است. آنان که خود را با افتخار بی‌غیرت و بی‌ناموس می‌دانند، غیرت را مساوی با خشونت، شیء‌انگاری زن و نگاه قیم‌مابانه به او می‌دانند و برخی از مدافعان نیز از همین معنای دور و اشتباه از غیرت دفاع می‌کنند زیرا می‌ترسند که از دست دادن چنین مفهومی ریشه اخلاق را در جامعه بخشکاند.

    غیرت سوژه جدید آبیار

    اما اینکه حقیقت مفهوم غیرت چیست را در آخرین فیلم نرگس آبیار به خوبی می‌توان دید. «راحله» زنی که به او تعرض شده، تنها گرفتار بی‌غیرتی یک مرد هوسران و شهوت‌زده نیست. او در میان مردمانی گرفتار است که هرکدام به نوعی با بی‌غیرتی‌شان تیشه به ریشه زندگی و آبروی این زن می‌زنند. از شوهرش گرفته که تمام عمر را به کفتربازی و پادویی می‌گذراند تا برادرشوهری که به ظاهر عاقل‌مردی است که توقع می‌رود پدرانه از راحله حمایت کند اما سربزنگاه درست مثل دیگران، از زنی که به صدق ادعای او آگاه است می‌خواهد حقیقت را کتمان کند تا خونی ریخته نشود. بی‌غیرتی و ترس در محله‌ای که راحله در آن زندگی می‌کند یک مرض مسری است. یک بیماری واگیردار که تمام محله را گرفته، بیماری‌ای که تمام مردم محله را درست شبیه موش‌هایی کرده که هر روز از دست آن‌ها در عذاب‌اند.

    داستان زنگی زنی میان موش‌ها

    «علی» شوهر کفترباز راحله، غیرت را در عربده کشیدن بر سر مردی که متعرض همسرش شده و تهدید او به مرگ می‌بیند. در نگاه او یک مرد می‌تواند همواره به زندگی و همسرش بی‌تفاوت باشد، تمام روز با عیاشی و ولگردی بگذراند، زنش را بخاطر اصراری که به رفتن از آن محله دارد کتک بزند اما هیچ‌کدام از این رفتارها خدشه‌ای به غیرتش وارد نکند، چون مادامی که او می‌تواند قمه دست بگیرد و عربده بکشد و از ناموسش دفاع کند باغیرت‌ترین مرد محله است!

    سوی دیگر ماجرا اما زنان هستند. زنانی که در محاصره این بی‌غیرتی‌ها توان هم‌صدایی با یکدیگر را از دست داده‌اند. داستان تکراری ترس از آبرو آنان را به سکوتی ابدی واداشته. از زنی که می‌ترسد شوهر هوسبازش رسوا شود و او بیوه یا مطلقه شود تا دختری که بخاطر ترس از بی‌آبرو شدن توسط مرد متعرض، دانسته‌هایش را انکار می‌کند همه نگران آبرو و نگاه سرزنش‌بار مردم‌اند. در محله موش‌ها، آنچه ارزشی ندارد حقیقت و عدالت است. روکشی که روی تمام زشتی‌ها کشیده می‌شود و موش‌هایی که به زندگی زیرزمینی‌شان ادامه می‌دهند تا زمانی که بوی گند همه‌جا را بگیرد و محله در تعفن آن غرق شود.

    ابلق به ما یادآوری می‌کند که آنچه فوریت دارد و اول از همه باید به فکر آن باشیم نه توانمند کردن زنان دربرابر خشونت و شهوت مردان که توانمند کردن مردان در برابر هوس است. تربیت مردانی که غیرت را با همان معنای عمیق و صحیح آن یعنی «حفاظت از دوست‌داشتنی‌ها» بیاموزند و بتوانند با حمایت و حفاظت به‌موقع و همیشگی‌شان از وقوع هر اتفاق تلخی جلوگیری کنند. صحنه‌ی‌های پایانی ابلق نیز نمادی از همین معنا است. پدری که حالا بعد از آن تجربه تلخ هم به فکر تغییر محل زندگی‌اش افتاده و هم یادگرفته به جای مجبور کردن دختر کوچکش به نترسیدن از او، بادکنک‌های رنگی را یکی‌یکی برایش باد کند تا شاید آن حس امنیت و آرامشی که هر دختری در کنار پدر به آن نیاز دارد را رفته‌رفته به او بدهد. مردی که قرار است به جای قمه‌کشی، نازکشیدن را بیاموزد و به جای کفتربازی، با دختر هراسانش بادکنک‌بازی کند.

    داستان زنگی زنی میان موش‌ها

     با این وجود آخرین فیلم نرگس آبیار شاید ناامیدانه‌ترین فیلم او هم باشد. زنان ابلق بیش از اندازه ترسو و ناتوان‌اند. گرچه ناتوانی‌شان در دفاع از خود محصول همان ترس از آبرو است اما این میزان منفعل بودن زن در زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم قابل توجیه نیست. شاید اگر داستان فیلم در یک روستای دورافتاده اتفاق می‌افتاد این میزان ترس و سکوت باورپذیرتر بود اما این محله فقیرنشین که به طرز عجیبی در کنار برج‌های شیک بالاشهری قرار گرفته، نمی‌تواند پایان فیلم را برای مخاطب قانع‌کننده سازد.

    نقد و بررسی فیلم ابلق

    اگر مخاطب فیلم‌های روز سینمای ایران خصوصا در ژانر اجتماعی باشید، احتمالا صحنه‌های آغازین ابلق شما را دلزده می‌کند. داستان تکراری ناهنجاری‌های اجتماعی که همه تنها و تنها در محلات فقیرنشین اتفاق می‌افتند. گویی مردسالاری، بی‌غیرتی و ترس از آبرو تنها قرین فقر و فلاکت مادی‌اند. درحالی که بارها ثابت شده این ناهنجاری‌ها فقیر و ثروتمند، تحصیل‌کرده و بی‌سواد، بالاشهری و پایین‌شهری نمی‌شناسد و مختص یک طبقه فرهنگی و اقتصادی خاص نیست. موش‌هایی که آبیار نشانمان می‌دهد ممکن است در خیابان های باکلاس و در فاضلاب لوکس‌ترین خانه‌های شهر نیز پیدایشان شود!

    اگر بخواهیم نگاهی کوتاه و گذرا به کارنامه کارگردان بیندازیم، ابلق در ادامه دغدغه‌های زنانه آبیار فیلم قابل‌قبولی است. اما در مقایسه با توان کارگردانی او، شاید فیلمی متوسط باشد. به عقیده نگارنده، سینما بیش از آنکه رسالت بیان واقعیت را داشته باشد، رسالت ساختن رویا را برعهده دارد. حتی اگر زنان امروز تا این حد که در ابلق به تصویر کشیده شده منفعل و ظلم‌پذیر باشند و مردان تا این حد بی‌غیرت و ترسو، باز هم نشان دادن یک دریچه نور یا روزنه امید فیلم را به اثری رو به جلو و اصلاح‌گرایانه تبدیل می‌کند.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا